عبدالغفور گردهانی

تعاریف:
آموزش(Education):عبارتست از کسب آن گونه شناخت از طریق کارآموزی و رشد و توسعه که تفکر را غنا، ‌رفتار را بهبود و مهارت‌ها را افزایش بخشد.
رشد و توسعه(Development):مجموعه برنامه‌های در بر گیرنده تحول و تکامل مهارت‌های تحلیلی و نیروهای رهبری در افراد به منظور افزایش توان سرپرستی، ‌نظارت و مدیریت در آنها.
به طور خلاصه رشد و توسعه عبارتست از بهبود و اصلاح توان شخص در راه تحقق آنچه از او در سطح اجرا و به انجام رساندن کار انتظار می‌رود. مقدمه: رشد و توسعه ی هر جامعه ای مستلزم پرورش همه جانبه نیروی انسانی آن جامعه است و در این فراگرد نسبت میان آموزش و کار آموزی بسیار نزدیک است. چنین است که آموزش صرف، ‌‌بی کارآموزی و یا با حداقل توان، ‌عملا موجب ناکارآمدی فرایند توسعه خواهد شد. بهتر است بگوییم که این روش کاملا پراتیک و عمل گرایانه است و به کارآموزان آموزش عملی می‌دهد، ‌آنها را تشویق می‌کند، ‌به آنها جرئت می‌بخشد، ‌ارزش‌های روحی آنها را می‌افزاید، ‌سطح اندیشه آنها را بالا می‌برد، ‌مهارت‌های عملی در رسته‌های مختلف را بهبود می‌بخشد و روش‌های آنها را برای حرفه مورد نظر اصلاح می‌کند. برای آنکه بتوانیم پا به عرصه عمل در آموزش برسیم محتاج آنیم که نخست با تریولو‍‍ژی اطلاعات و علم و حکمت آشنا شویم. تریولوژی اطلاعات و علم و حکمت الف) دریای اطلاعات سرسام اطلاعاتی تراکم اطلاعات و انباشت آن در جهان امروز نوعی دریای اطلاعاتی پدید آورده است که با تایپ تقریبا هر واژه‌ای در Google دست‌کم چندین صفحه در شبکه عنکبوتی نمایان می‌شود و اتفاقا یکی از دلایل سرسام هم این است که کاربران لینک در لینک مطلب می‌یابند، ‌‌بگونه‌ای که آن سرش ناپیداست. اخیرا در جایی خواندم که روزانه بیست میلیون صفحه به وب افزوده می‌شود. این اطلاعات زمینه‌های مختلفی را در بر می‌گیرد.بسیاری از دوستان و برادران ما اسیر جاذبه‌های اطلاعات(Information)چنان قرار می‌گیرند که وقتی به ساعت نگاه می‌کنند متوجه می‌شوند که چه زمان زیادی را از دست داده اند و چه هزینه گزافی از جهت از دست دادن منابع و فعالیت‌های دیگر پرداخته اند. اطلاعات یا داده چیزی است که از محیط به وسیله سه فاکتور اساسی گوش، ‌چشم و قلب(مرکز احساسات و ادراکات در مفهوم دینی) دریافت می‌شود. سلسله مربوط به اطلاعات شامل منبع تولید اطلاعات، ‌کانال ارتباطی و گیرنده می‌شود که اختلال در هر قسمت موجب نارسایی در دریافت اطلاعات می‌شود. در منبع باید دانش لازم جهت تولید داده(Data)موجود باشد. این اطلاعات شامل متن(Text)، ‌صدا(Voice) و تصویر(Image) است. در قسمت کانال ارتباطی ما محتاج تکنولوژی انتقال هستیم تا بتوانیم پیام مورد نظر را بفرستیم مثلا؛ اینترنت، ‌کامپیوتر، ‌تلویزیون، ‌کتاب، ‌مجله و.... در گیرنده مخاطبان مورد نظر هستند که باید بدانیم اطلاعات را چگونه به خورد آنها بدهیم یعنی به نوعی هنر اطلاع رسانی و سطح بندی مخاطبان. اما این اطلاعات زمانی مفید خواهند بود که تبدیل به دانش یا علم(Knowledge) و در مرحله بعد به حکمت(Wisdom) تبدیل شوند. قدرت و اطلاعات در حال حاضر گفته می‌شود 80 درصد اطلاعات در دست 20 درصد افراد است و این 20 درصد همانهایی هستند که بر افکار عمومی 80 درصد جامعه‌ها حکومت می‌کنند. در جهان امروز ما به هیچ وجه تقیسم اطلاعات و دسترسی ملل به اطلاعات یکسان نیست و یکی از ابعاد جهانی‌سازی در بعد ارتباطات مواصلاتی(Communications) این است که اقلیتی ازملل پیشرفته برای پیشبرد سیاست، ‌فرهنگ، ‌اقتصاد و سلطه ؛جریان آزاد اطلاع‌رسانی را محصور به استفاده شخصی نموده‌اند.
میکروسافت این غول افسانه‌ای را ببینید که چگونه اطلاعات را شیفت می‌دهد یا اینکه آمریکا تنها 60 درصد ارتباطات رسانه‌ای را در اختیار دارد.کلیه اطلاعات از سرتاسر جهان به آنجا چون رودی رهسپار است تا پس از پردازش و تولید علم در جای مورد نیاز قدرت بکار رود. این است که بدست آوردن اطلاعات کار هرکسی نیست و این رقابت سیاسی – اقتصادی را به مراتب دشوار می‌کند.نتیجه امر انحصاری بودن اقتصاد سرمایه داری و سلطه سیاسی بعنوان اهرم فراهمی گردش پول است. این است که هر از چند گاه کنفرانس‌های بین المللی در جهت ساماندهی گردش اطلاعات صور ت می‌گیرد اما از آنجایی که بنا به همان منطق چیره جویانه و در خدمت استعمار است عملا هیچ سودی برای کشورهای جهان سوم و حتی در حال توسعه ندارد. این ادبیات مونولوگ(Monologue) در مقابل ادبیات دیالوگ(Dialogue) خطری است که تولید علم وحکمت را در جهان تهدید می‌کند.بطور مثال انحصار گرایی میکروسافت باعث بوجود آمدن لینوکس شد که در واقع هم گامی در جهت امنیت شبکه به شمار می‌رود و هم باعث تقویت هرچه بیشتر انفورماتیک و نرم افزارهای مربوطه خواهد شد. یک جانبه گرایی و تمامیت خواهی در عرصه اطلاعات با خویشاوندی و برابری جهانی و در نتیجه با حقوق اساسی بشر در تضاد است و باید که کشورها به سمت وسوی برادری در به اشتراک گذاشتن اطلاعات پیش روند. در اداره اینترنت( Working Group on Internet Governance (WGIG) طبق آنچه که در کنفرانس قبلی لحاظ شد این مصوبه‌ها از تصویب گذشته است:
1.مجلس جهانی اینترنت تاسیس می‌شود که اعضای آن از حکومت‌ها تعیین می‌شوند.
2.تنها اقدامات تقویتگر هئیت ایکان( ICANN ) آمریکایی که در مورد اینترنت تخصص دارد معتبر است. 3.این اداره تحت نظارت ملل متحد نمی‌باشد. بدین ترتیب ایکان اتاقی خواهد بود که همه مناقشات در مورد اینترنت در داخل آن خواهد چرخید و حکومت‌ها و موسسات ربوی و عمومی در آن مشارکت خواهند داشت. لازمه گردش آزاد آن است که هر دولت از دول جهان به رسمیت شناخته شود و اطلاعات به زبان آن کشور هم نشر یابد و تنها ایکان تصمیم گیرنده نهایی نباشد. ب)برکه علم همانطور که اشاره کردم اطلاعات زمانی با ارزش خواهند بود که به علم تبدیل شوند.اما براستی علم چیست؟ در زبان فارسی و عربی این واژه به همین صورت بکار می‌رود اما در انگلیسی واژه‌ی Knowledge یا Science را برای آن بکار می‌برند. دکتر سروش در کتاب علم چیست؟فلسفه چیست؟ در ذکر معانی علم می‌گوید: معنای اصلی و نخستین علم دانستن در برابر ندانستن است و به همه دانستنیها صرف نظر از نوع آنها علم می‌گویند.مثل؛ اخلاق، ‌ریاضیات، ‌فقه، ‌دستور زبان، ‌مذهب، ‌زیست شناسی و نجوم. علم در معنای دوم خود به دانستنی‌هایی اطلاق می‌شود که از طریق تجربه مستقیم حسی بدست آمده باشد، ‌در اینجا علم در برابر جهل قرار نمی‌گیرد.اخلاق، ‌متافیزیک(دانش احکام و عوارض هستی مطلق)، ‌عرفان(تجارب درونی و شخصی)، ‌منطق(ابزار هدایت فکر)، ‌فقه، ‌اصول و بلاغت و....همه بیرون از معنای دوم علم هستند. همانگونه که ملاحظه می‌شود وقتی صحبت از علم می‌شود تنها چهار علم اساسی فیزیک، ‌ریاضی و زست‌شناسی و شیمی مود توجه‌اند. ویژگی عمده این علوم تجربه‌پذیری(Experimentation)آنهاست.
بد نیست در اینجا به نکته‌ای اشاره کنم و آن این است که تجربیات علمی مشتمل بر حذف و تغییر عوامل است، ‌از اینرو عوامل غیر مادی مانند روح، ‌خدا، ‌‌شیطان و یا ملائکه یا جهان آخرت را از این طریق به اثبات نشست یا بصورت اصلی علمی مورد کنکاش قرار داد زیرا خدا یا روح را نمی‌توان حذف یا تغییر داد و اثرات آنرا مورد تجربه قرار داد. در قران اما بحث از علم هیچ گاه بصورتی که بیان مفرد یا جمع واژه باشد بکار نرفته است و بلکه بصورت وجه مصدری در جای جای کلام الهی بکار رفته و بنظر می‌رسد بسیار با مفهوم حکمت که در پی خواهد آمد نزدیک باشد. خداوند بیشتر با...لایعلمون به ذکر موضوع پرداخته و از پروسه ای که ما را به حقیقت می‌رساند بحث کرده است.به نظر می‌آید بیان فرایند؛ دینامیک بودن روند رسیدن به کنه هر چیز باشد که بدینوسیله خداوند از ما می‌خواهد با استفاده از ابزارهای شناخت(سمع و بصر و فواد)ما ترکیب اطلاعات را انجام دهیم تا به یکی از مراتب سه گانه یقین یعنی علم الیقین، ‌عین الیقین و حق الیقین برسیم. علم نعمتی اولی است که بعد از ذکر رحمانیت و نتیجه آن بر بشر به او داده شده است(الرحمن. ‌علم القران) و از نخستین الطاف الهی به آدم آموزش اسماء است. جالب است که منظور از این علم فربه سازی اطلاعاتی نیست و بلکه ایجاد خشیت است(انما یخشی الله من عباده العلماء)با این حساب بسیاری که حتی دارای اطلاعات فراوان اند در نزد خداوند عالم بشمار نمی‌روند. ارتباط علم با اطلاعات آنست که ما باید اطلاعات را با همدیگر ترکیب کنیم و در اثر امتزاج آنها و پردازش داده‌ها چیزی را تولید کنیم که علم نام دارد. علم در اسلام دین اسلام هیچ گاه رودر روی علم نایستاده است و بلکه به گردآوردن و تلاش نسبت بدان تشویق نموده است. ‌ ما در تاریخ تمدن اسلامی هیچ گاه در مقابل گالیله نایستاده ایم تا بگوییم که نه زمین کروی نیست.مدنیت اسلامی در تاسیس و تداوم خود همواره بر تلاشهای صادقانه عالمان تجربی و دینی صحه گذاشته است و هیچ گاه آنها را تحقیر نکرده است. کاری به این ندارم که در دورانی که عرفان گرایی افراطی و تصوف بیمار بر گرده جان تمدن اسلامی سوار شد و شد آنچه نمی‌باید شد و بدین ترتیب سالهای سال کتابهای ابن سینا که در دانشگاههای اروپا تدریس می‌شد به کناری نهاده شد. شکوفایی علم در اندلس اسلامی چنان گردیده بود که شانجه پادشاه لیون در سال 960 میلادی به منظور معالجه بیماری صعب العلاج خود به نزد پزشکان مسلمان قرطبه رفت. در همان زمان راهبی به نام جربرت به اسپانیا رفت تا در نزد مسلمانان علوم طبیعی و ریاضی بیاموزد.مردم فرانسه فکر می‌کردند وی مردی ساحر است...ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا. البته استاد ندوی در کتاب گران سنگ خود بنام حدود خسارات جهان با انحطاط مسلمین پرده از سر این مشکلات برداشته است که من قصد ندارم در این مجال کوتاه به ذکر آنها بپردازم.به همین بسنده می‌کنم که ما وقتی جایگاه رفیع خود را در علوم از دست دادیم که دنیا در نظرمان بصورت افراطی کم ارزش شد و فلسفه هستی خود را به فراموشی سپردیم و امید واهی به آخرت در ما رشد بیمارگونه ای یافت. استاد محمد قطب در مفاهیم بنیادی اسلامی به ذکر و تشریح مفاهیمی پرداخته است که در فکر و ذهن مسلمانان دگرگونه برداشت شدند و عملا در صحنه زندگی دنیا و آخرت مسلمانان آن رفعت گذشته را از دست دادند. در زمانی که غرب مدرنیته خود را با توجه بیمار گونه به عملکردهای انسان و دید اگزیستانسیالیستی او شکل می‌داد ما کورکورانه همه اختیار خود را به بالا سپرده انگاشتیم و توانایی‌ها و استعدادهایی را که خداوند به منظور خلافت و عمارت زمین در ما به ودیعه نهاده بود مهمل گذاشتیم و با کمال تاسف و تاثر شد آنچه نمی‌باید شد. قصدم به هیچ وجه تخطئه تلاشگران نیست.از تمدن اسلامی میراثی به جا مانده است که بسیار غنی است و در هر زمانی توان بازسازی خود را دارد. اینک در جهان اسلام تلاشهایی در حوزه معرفتی در کار است که شکوه اندیشه و علم پویای اسلامی را به آن جایگاه شایسته خود برگردانند و طرفه اینکه این پژوهندگان اکنون در جهان پراکنده شده‌اند و بقول یکی از نویسندگان اینک خورشید اسلام از غرب در حال طلوع کردن است. نسبت علم و تربیت همانگونه که پیشتر اشاره کردم عصر ما در زایش علم با توجه به امکاناتی که بیش از هر زمان در این زمان نصیب آن شده است به قلل رفیعی دست یافته است اما جسد کاشف اتم در گور می‌لرزد که چرا کاری کردم که آنهمه کشته و معلول در هیروشیما و ناکازاکی روی دست بماند. هم اینک شبح سنگین سلاحهای کشتار جمعی و هسته ای مو بر تن آدمی راست می‌کند و ناامنی بزرگترین معضل جهان است. به گواهی تاریخ از آغاز تا کنون فقط بمدت 44 سال جنگ در دنیا نبوده است. این همه پیشرفت وقتی که در چارچوب یک قانون تربیتی صحیح نباشد بسیار ترسناک خواهد بود.از روزی می‌ترسیم که علم برای علم چنانمان کند که بدل ماشینی ما، ‌‌ما را در هم کوبد. چنین است که علم صرف بدرد نمی‌خورد وباید که علم وسیله و یاریگری در کنار تربیت باشد تا بفهمیم که داریم چکار می‌کنیم.البته در قرن بیستم سعی کردند که بگویند فلسفه علم ضمن پرداختن به چیستی هستی انسان را بازبینی نصیب کند اما واقعیت امر آنست که این بازیابی بیشتر در رواق علم صورت گرفته و هرگز باعث این نشده که جان آدمی را بپیراید و اخلاق او را درست کند.بقول استاد سروش کاربست علم خود چنان است که قادر به ساخت اخلاقی انسان نیست، ‌با همان تعریفی که پیشتر گذشت.او می‌گوید :با دلو علم نمی‌توان از چاه طبیعت آب ارزش کشید. اتفاقا یکی از خلاهای جهان علمی امروز هم این است که تزکیه نشده است و اخلاق در آن امری غریب است.برای برپایی یک تمدن، ‌‌علم و پرورش دو ستون اساسی اند که آنرا سرپا نگه می‌دارند.استاد محمد غزالی اشاره می‌کند که معرفت زیاد جز بر میزان توانایی آزاررسانی و شرارت آدم کوچک نمی‌افزاید. مشکل بسیاری از روشنفکران و حتی عالمان دین هم همین است که از نظر علمی بر بلندای قله باشکوهی قرار گرفته اند اما بعلت ضعف در تزکیه دارای مشکلات روحی و اخلاقی فراوانی هستند و صد البته که بسیاری بر این باورند که اخلاق به چه درد می‌خورد! دنیا گرایی هم به گمان این حقیر سرتاپاتقصیر قانون اخلاقی خاص خودش را می‌طلبد، ‌‌چرا که اگر غارتگران بر عهد‌ها پایبند نباشند موفق نخواهند شد.البته باید گفت علت سرپایی تمدن غربی تاکنون به خاطر همان جزء اندک از اخلاق انسانی است که بدان پایبندند. باید که قوای عقلیه و شهویه و غضبیه به تعادل برسند و این رسیدن به تعادل کار حضرت تزکیه است که قلب را سلیم کند و فکر را وزین، ‌واگر که چنین نشد به جایگاه و بارگاه حضرت دوست نخواهیم رسید. اما منظور ما از تزکیه چیست؟. ‌... تزکیه و تربیت واقعا تمدن بدون پاک شدن چه معنا و محتوایی داردو اصلاً اطلاق کلمه تمدن بنا به گفته استاد محمد قطب در مورد آن چندان واقعی نیست زیرا که باید عمران و آبادانی را در درجه نخست از انسان باید شروع کرد و جان او را پیراست و در مرحله بعد وظیفه عمران زمین را بدو سپرد، ‌چرا که در غیر این صورت انسان بدون سیرت در زمین فساد ایجاد خواهد کرد. فسادی که علاوه بر بعد روحی خود او سیاست، ‌اقتصاد، ‌جامعه، ‌فرهنگ و هنر، ‌اخلاق و... را در بر خواهد گرفت. هیچ عرصه ای از میادین جامعه از این فساد در امان نخواهد ماند؛همانگونه که امروز در بسیاری از جوامع دیده می‌شود. برخی گمان می‌کنند که بدون اصلاح انسان بعنوان یک کیان قائم، ‌‌او قادر به ایفای نقش خود است در حالی که حتی در مدیریت مدرن امروز بطلان این ایده کاملا آشکار شده و اکنون در سازمانها برای افزایش بهره‌وری و حاکمیت ایزو به سازمان به انسان و نیروی انسانی توجه وافری می‌شود. مادیت هم هرگز نتوانسته است انسان را تزکیه کند، ‌‌از اینرو در تعالیم اسلامی ‌بیشتر غنای نفس لحاظ شده تا غنای ماده؛ وحتی نیازمندی انسان به خالق ارج گزارده شده است تا به عنوان عاملی قوی رشد و پرورش استعدادهای روحی- معنوی او را راهبری کند(نگاه کنید به سوره عبس/1تا12). اما پیش نیاز تزکیه و اصلاح علم است تا گواهی دهیم که تنها خداوند شایستگی بندگش و عبادت را دارد و سپس با انجام دادن عباداتی چون نماز، ‌روزه، ‌زکات، ‌حج و. ‌..پاکسازی نفس صورت گیرد. اگر به هدفی که در ورای تشریع عبادات در نظر گرفته شده است توجه کنیم در می‌یابیم که فلسفه نماز بازداشتن از فحشا و منکر(عنکبوت/45)، ‌روزه رسیدن به خداترسی(بقره/183) و زکات طهارت روح و تزکیه نفس(بقره/103) می‌باشد. تزکیه مورد نظر همان تربیت صحیح است به گونه ای که رذایل، ‌‌در زیر مراقبت عقل توام با ایمان از نفس زدوده شوند و امیال کنترل شده و در مجرای صحیحی بیفتند و از دیگر سو فضایل روح و جان انسان را بیارایند. این فرایند دوسویه است، ‌یعنی به محض بیرون انداختن یک رذیلت بایستی فضیلتی را جایگزین آن ساخت. حاکمیت رذایل ضمن آنکه موجب طغیان انسان می‌شود، ‌دنیا را جهنمی از فساد خواهد کرد و سیر آن جهانی هم بسوی جهنم خواهد بود و بالعکس تزکیه نفس هم این دنیا را امن خواهد ساخت و خوف و حزن را از آن خواهد زدود و هم مسیر انسان را بسوی بهشت برین خواهد برد... و براستی دنیا در مقابل حیات جاودانه اخروی در بهشت برین و همنشینی با پیامبران و صالحان و شهدا چه ارزشی دارد.. حقا که بسیار حقیر است و به پشیزی نمی‌ارزد اما براستی باید بدانیم که دنیا باید در دست ما باشد نه اینکه ما چون مهره ای در دست او. نگاه کنید به (نازعات/37 تا41)، ‌(شمس/7تا10)، ‌(فجر/27تا30)، ‌(نحل/32). تربیت دینی شخصیت انسانی اگر در همه جنبه‌های خود مشتمل بر عقیدتی، ‌‌عبادی، ‌اخلاقی، ‌روانی، ‌‌اجتماعی، ‌فکری و جسمی؛ بصورت کامل و متوازن و متعادل پرورش یابد بگونه ای که فرد را به عبودیت مطلق در همه امور و احوال برای خداوند متعال برساند گوییم که تربیت دینی صورت گرفته است. هدف از بعثت رسول آن است که 3 امر مهم را به سرانجام برساند(بقره/151): الف)عالم کردن ب)تزکیه کردن ج)حکیم بار آوردن پیامبر با فرو خواندن آیات آسمانی و گشودن دیدگان به آیات زمینی(هستی و مخلوقات) انسان را به مرغزار علم برده و پس از آنکه علم را در او جایگزین ساخت بر اساس همین علم به سوی بهشت تربیت و تزکیه پیش می‌راند تا داشتن اخلاق دینی را در جنبه‌های فوق الذکر مرتبا تجربه کند تا اینکه جزو خصال ثابت او گردد. در مرحله بعد او فردی خواهد بود که هر کاری را در سر جایش انجام خواهد داد و یک فرد عملگرای مثبت از وجه دینی خواهد گشت. اسلام می‌خواهد که انسانها با تربیت دینی ولی(یونس/62)، ‌عابد(اسراء/5)، ‌سرباز خداوند(صافات/173)، ‌ربانی(آل عمران/79)، ‌دعوتگر(احزاب/46)، ‌رجال(نور/37)و رسول(غافر/51) باشند. این کسان اصلاحگران واقعی یک جامعه خواهند بود که می‌توانند با اصلاح جامعه موجبات حاکم ساختن احکام و قوانین الهی را در جامعه فراهم سازند و رحمت و عدالت و آزادی و قدرت را جاری سازند و بدون این اصلاح ؛حاکمیت اصول مترقی اسلام در جامعه شعاری بیش نخواهد بود. نهایت کار پیامبران(دعوت) تزکیه کردن بوده نه عالم ساختن، ‌‌هر چند که شرط لازم برای پرورش دادن علم باشد اما علم فی نفسه هدف نیست. نگاه کنید به(نازعات/17تا19)، ‌(شمس/9و10)، ‌(عبس/3و7)، ‌(جمعه/2)، ‌(قلم/4). آنچه که تحت عنوان دعوت در علوم دینی جا دارد در واقع تشریح و تبیین روشهای دینی است تا همان شخصیت فوق را پرورش دهندکه در واقع یک مهارت اساسی در کار مبلغان و دعوتگران است.در دانشگاههای اسلامی حتی رشته ای علمی تحت عنوان فقه الدعوه تاسیس شده و متخصصانی در این زمینه علاوه بر یادگیری عمومی علوم اسلامی فارغ التحصیل می‌شوند که از نظر رتبه علمی همانند متخصصان پزشک(P.H.D) می‌باشند. علت اینکه امروز در جوامع اسلامی شخصیت‌های غیر متوازن و غیر متکامل می‌بینیم آنست که متاسفانه تربیت متکاملی بنا با آنچه در بالا اشاره شد صورت نگرفته است، ‌ما یا عاقل عاقل شده ایم و حسابگر ویا عاشق عاشق و حسگر و خوانندگان فرزانه نیک می‌دانند که عقل و عشق باید در کنار هم باشند تا هم کارمان دقیق باشد و هم در کارهایمان روح باشد. حکمت (Wisdom) همانگونه که پیشتر آوردم در ابتدا اطلاعات باید به علم تبدیل شود و در مرحله بعد علم به حکمت تبدیل گردد و این سر پیشرفت واقعی است. خداوند در ذات خود علم و حکمت را به هم آمیخته است و هم حکیم و هم علیم است.نمی‌توان گفت که فردی حکیم است اما علم ندارد، ‌‌اما هرکس که علم داشته باشد الزاما حکیم نمی‌باشد؛ چرا که بسیارند عالمانی که کارهای خود را بجا انجام نمی‌دهند و بسیاری از کارهایشان سر جایش نیست. اما حکمت یونانی با حکمت در اسلام متفاوت است. حکمت یونانی در وجه دینی نوعی الهیات است که بیشتر به بحث و جدلهای فیلسوفانه به هستی و مبدا و معاد می‌پردازد و از جنبه‌های عملی تهی است، ‌اما حکمت اسلامی سیراب از آبشخور نبوی نه یونانی، ‌مشحون از کردار و عمل بجا و بایسته و شایسته است. اینجانب به مفادی از آیات الهی که صریحا به حکمت در اسلام اشاره می‌کند و ما را فرا می‌خواند که حکمتی این چنینی داشته باشیم اشاره می‌کنم. در آیات 22تا39 از سوره مبارکه اسراء یکسری عمل ذکر شده و پس از آن آمده است که«کل ذلک مما اوحی ایک ربک من الحکمة و لاتجعل مع الله الها ءاخر فتلقی فی جهنم ملوما مدحورا»اینها امور حکمت‌آمیزی است که پروردگارت به تو وحی کرده است، ‌و هرگز با خداوند(یگانه و آفریدگار جهان هستی)معبود دیگری را انباز مکن، ‌که(اگر چنین کنی)به دوزخ افکنده شوی(واز سوی خدا و مردم)سرزنش شده و مطرود(از رحمت الهی گردی). این اعمال عبارتند از:
1.شریک نگرفتن به خداوند.
2.نیکوکاری به والدین.
3.رعایت حقوق خویشاوندان، ‌مساکین و مسافران و سخن گفتن با مهربانی و احترام با آنان.
4.عدم اسراف و تبذیر. ‌
5.تعادل در انفاق(نه بخل و نه بذل و بخشش بی حساب).
6.نزدیک نشدن به زنا. ‌
7.نکشتن هیچ کس مگر به حق و رعایت عدالت در قصاص.
8.نزدیک نشدن به مال یتیم مگر به شیوه نیکو و رعایت عهد و پیمان در رابطه با مردم و خداوند.
9.عدالت در معامله.
10.عدم پیروی کورکورانه.
11.نداشتن خودپسندی و خود بزرگ‌بینی.
همانگونه که ملاحظه می‌شود امور فوق هیچ کدام نظری نیست بلکه عملی است که در راس آنها با یک بار آوردن در اول آیات و با یادآوری مجدد در پایان آیات مجموعه شریک نگرفتن نسبت به خداوند آمده است که می‌توان گفت پایه و اساس حکمت اسلامی توحید و لا اله الا الله است که ان‌شاء الله بعنوان جوهر حکمت در جایی دیگر از آن سخن خواهیم گفت. جهان مدرن دو مختصه دارد که پیشرفت‌های خود را ومدار این دو مؤلفه است :
یکم عقل ابزاری که موجب آن همه پیشرفت تکنولوژیک غرب گردیده است. ‌
دوم تفکر انتقادی که بن مایه نظریه‌پردازی‌های مختلف در حیطه علوم انسانی گردیده است. البته این دو ویژگی در تعامل باهم چون از یک فاعل (Subject) صادر می‌شوندکه بر هم دیگر اثر تقویت کننده (سینرژیس) دارند. اما جهان سوم بنا به دلایل عدیده ای از این دو مولفه محروم می‌باشد.ما عمدتا مردمی هستیم که تفکر انتقادی درمیان ما رشد چندانی نیافته است. ‌عقل انتقادی معمولا در جوئی آزاد می‌بالد. ‌اگر یک نفر محصور در تقیدات و محصوریت‌های خود، ‌خانوده و محیط ( فیزیکی، ‌‌اجتماعی، ‌اقتصادی وسیاسی) باشد چگونه امکان می‌یابد که انتقاد کند و همچنین انتقادرا تحمل کند. این امر آن چیزی است که موجب سیالیت ذهن و تولید افکار جدید خواهد شد.جامعه ای که اندیشه تولید کند قادر به بازبینی و بازیابی خود است و می‌تواند برای تولیدات خود بازاریابی هم بکند. محققان و دانشوران هم مجالی می‌یابند که آزادانه تراوشات ذهنی خود را مطرح کنند. اما همانگونه که مرحوم کواکبی معتقد بود استبداد همیشه مجال را بر تحقیق تنگ می‌کند. این تنگنا اقشار مختلف جامعه را در برمی‌گیرد و به تعداد جمعیت هرکس با توجه به موقعیت و جایگاه خود فقط خواهد گفت و گوش نخواهد کرد. به عبارت کاملتر جامعه زبان خواهد شد و گوش اش کر می‌گردد. در حالی که از قدیم گفته‌اند : دوچندان که می‌گویی می‌شنو! سّر حکمت هم آنست که زبان حکیم پشت قلبش باشد، ‌و این بدان مفهوم است که اگر حکمت قرار است رشد کند بایستی هنگامه‌ای باشد که متخلصین به حکمت و فرزانگی کم گویند و بسیار بشنوند تا درنگی بر اندیشه باشد و بتوانند درّهای شاهوار صید کنند. این رعایت از وجه شکل باعث می‌شود که آن حس درونی بیدار شود و خود را بیابد. فرهنگ دین‌ورزی عامل این مشکل نیست زیرا نصوص مملو از دستوراتی شایان توجه ناظر به آزادی مقید به شرع است که فرد را در حال تعادل نگه می‌دارد. اما یک دلیل بر این باختگی فاصله گرفتن از این فرهنگ و چسبیدن ظاهری به زرق و برق همان اندیشه ورزی غرب است که در نوعی خلا بالیده و قد کشیده است. در حالی که اگر ما خود را دقیق تر ارزیابی کنیم و در حد وسط، ‌بدور از افراط و تفریط‌های شایع قرار گیریم. امید است و باد که حالمان بهتر شود.
ارزیابی: بدین ترتیب با قرار دادن هر کدام از مفاهیم اطلاعات و علم و حکمت می‌توان به پیشرفت درخور رسید. متاسفانه جایگاه کسب اطلاعات که نیاز پایه‌ای است آن چنان نحیف است که آموزش گیران نه تنها و بلکه آموزش دهندگان بسیار لاغرند. چنین است که علم و حکمت که دو فضیلت بعدی رشد و توسعه‌اند جایگاه خود را نمی‌یابند. نخست بایستی به اصلاح مفاهیم بپردازیم تا برنامه‌ریزان بدانند که لزوم و اهمیت کار چیست و در ثانی ابزارهای جهان مدرن را بگیریم ورنه ما را خواهند گرفت. ‌

_______________
منابع و مآخذ:
1.قرآن مجید
2.علم چیست؟ فلسفه چیست؟ عبدالکریم سروش، نشر صراط
3.مفاهیم بنیادی اسلام، ‌محمد قطب، ترجمه‌ی لقمان محمودپور، نشر احسان
4.کیمیای سعادت، امام محمد غزالی، به‌ کوشش حسین خدیوجم، انتشارات علمی و فرهنگی.
5.حدود خسارات جهان و انحطاط مسلمین، ندوی، ترجمه‌ی مصطفی زمانی
6.مدیریت و رهبری در تشکل‌های اسلامی، دکتر هشام الطالب، ترجمه سیدعلی محمد رفیعی.